زمان
زمان مثل یه رودخونه ست..
تو نمیتونی همون آب رو دو بار لمس کنی،
چون اون با جریان رفته و هرگز بر نمیگرده.
از هر لحظه زندگیت لذت ببر..
زمان مثل یه رودخونه ست..
تو نمیتونی همون آب رو دو بار لمس کنی،
چون اون با جریان رفته و هرگز بر نمیگرده.
از هر لحظه زندگیت لذت ببر..
فهمیدمدوستتدارم...
همانشبیکهبایکحرفسادهیتو،
تاصبحلبخندزدم:)
زندگی کردن تو این برهه خیلی عجیبه، هم میگی کاش زنده نبودم که ببینم دارن چیکار میکنن باهامون هم میگی کاش زنده بمونم که ببینم تهش چی میشه.
واقعاً سیاوش قمیشی استاد دست گذاشتن روی نقاط حساس احساسات آدمه، مخصوصاً اونجایی که میگه:« یکی هست که تموم دلخوشی هاش... سرابیه که دائم دور میشه... درختی که زمستونه همیشه... تو سرمایی که میپوسونه ریشه...»
نمیخوام از تنهایی بنالم؛ فقط نبود یه کسی که بتونی واستی باهاش سیگار بکشی اذیتم میکنه
_دیگه
کسی که با ذوق بهت گوش بده نیست..
هر تایم بخوای باهاش حرف بزنی نیس...
درکت کنه نیس...
مواظبت باشه نیس...
حتی حرصت بده نیس...
بهت پیام بده نیس...
_
چرا هرکی می بینه من فقط یه کوچولو یه بند انگشت سرم تو گوشیه میگه تو حتما رل داری:/حاجی ک*س ننت این چه وضعشه بفهمید من یه سینگل به گور هستممم چطور حالیتون کنمم
من همونیم که کل روز رو داره به گرما فحش میده ولی شب با پتو میخوابه.
تو سال1970یه متن خودکشی از فرد ناشناسی پیدا شد که جهان تحت تاثیر این نامه قرار گرفت:
متن نامه:به سمت پل میروم...
اگر در مسیر حتی یک نفر به من لبخند بزند نخواهم پرید:))
آپدیت های واتس آپ مثله رفتار اکس میمونه که دائما بهت میگه این بار دیگه عوض شدم کلی تغییر کردم اما همونیه که بوده.
ولی اون دوست مجازیت که بعد چندروز متوجه میشی همشهریته🛐🛐
مشكل اينجاست كه فكر میكنيد
هميشه گزينهی بهترى هم هستش ، براى همينه که قدر هيچكس و هيچى رو نمیدونيد .
عجیبه هم احساس تنهایی میکنم هم حوصله بقیه رو ندارم عرر موندم بین دوراهیییی
جوری که تو این یکسال همیشه وقت برای شنیدن کسشرای من داشت و منو راهنمایی میکرد🛐 من عررر بزنم یا زوده؟
SALIN
جوری که به مامانم جریانه کراشمو گفتمو برخلاف تصورم نارحت نشدو دعوام نکرد و حتا خیلیی خوشحالشد که باهاش صمیمیم و کلی راجبش باهم حرف زدیمو راهنماییم میکنه و حتی دیدش 🛐 ولی جوری که روم نمیشه بقیه رازامو بگم 🚮 .
چرا هنوز بهت فکر میکنم
چرا هنوز تورو دوست دارم
چرا هنوز عکساتو میبینم ذوق میکنم
چرا هنوز با غمت غمگین میشم
چرا هنوز با شادیت شاد میشم
واقعا چرا؟
ولی من هربار یه تیکه از خودمو پیشت جا میذاشتم که راه برای برگشتن بهت داشته باشم یه دفعه چشم باز کردم دیدم دیگه چیزی واسه از دست دادن ندارم
همهی وجودم، همهی قلبم، همهی من پیشت جامونده،حالا خودت هیچی نمیخوای لااقل برای برگردوندنِ من به من، برگردی؟
دیروز وسط سفره گفتم من بپرم برم ترشی بگیرم بیام که با غذا خیلی میچسبه ،
یهو بابام گفت داری میری سیگار بکشی ؟
گفتم ناموسا از کجا فهمیدی ؟
گفت آخه هیچ کسخلی با صبحونه ترشی نمیخوره